توی راه خانه از موریتس پرسید: «چرا کرکر می خندیدی.»
موریتس دوباره کرکر خندید و جواب داد: «چون خیلی مسخره بود. تو خیلی درازی و بقیه ی بچه ها خیلی کوتاه اند. درست مثل این بود که شترمرغ با اردک ورجه وورجه می کند!»
بعد، مینی شور و شوق ژیمناستیک را از دست داد!
دیگر حاضر نشد به کلاس ژیمناستیک برود.
با این که مامان گفت موریتس اصلا از ژیمناستیک چیزی سر درنمی آورد و مینی نباید به حرف او گوش کند.
مینی خیلی غمگین رو به مامان کرد و گفت: «چیزی که تو می گویی، درست نیست. مادرها هیچ وقت قبول ندارند که بچه هایشان مضحک اند! پس بهتر است حرف موریتس را باور کنم!»