دربارۀ کتاب داستان ضحاک ماردوش
کتاب مصور حاضر، داستاني حماسي اقتباسشده از شاهنامه است که با زباني ساده و روان براي گروه سني (ج) نگاشته شده است. در اين داستان ضحاک، پسر مرداس پادشاه سرزمين تازيان (اعراب) بود. مرداس پادشاهي خوب و خداترس بود. اما ضحاک پسر مرداس مرد ناپاکي بود. ايرانيان به ضحاک «بيوراسپ» ميگفتند. چون هزاران اسب داشت. يک روز صبح زود شيطان به شکل انساني که خوبي ضحاک را ميخواهد، پيش او رفت. شيطان آنقدر حرفهاي شيرين گفت و داستانهاي جالب تعريف کرد تا ضحاک از او خوشش آمد. بعد شيطان به ضحاک گفت که من رازهاي زيادي را ميدانم که هيچکس بهجز من اين رازها را نميداند.