کتاب حاضر، داستان رقابت دو کارخانهدار و حرص و طمع انسانهاست. آقای کلاه دودی، مدیر کارخانهی شکلات ماهی، و آقای کلاه تفنگی، مدیر کارخانهی ساخت اسباببازیهای جنگی با هم رقابت دارند. در جریان این رقابت اعضای شورای شهر هم درگیر میشوند. با احداث ایستگاه قطار شرق در کنار کارخانهی شکلات ماهی، اوضاع به نفع این کارخانه تمام میشود و رقابت اوج میگیرد.