کتاب تصویری «خوراک زرافه با سالاد لاکپشت» یکی از سادهترین اتفاقهای روزمره را روایت میکند.
داستان دختربچه کوچکیست که برای ناهارشان ماکارونی دارند و در اولین فریم کتاب، تصویری از او را میبینیم که دست زیر چانه و ناراحت به ظرف غذایش نگاه میکند.
در صفحات بعدی، لجبازی دخترک را برای نخوردن غذایش میبینیم و جایی که قاطعانه اعلام میکند: «من هیچوقتِ هیچوقتِ هیچوقت ماکارونی نمیخورم.» هم خواننده بزرگسال را یاد لجبازیهای و ذائقه شخصیاش میاندازد، هم خواننده کودک را.
در این داستانِ تصویری، مادر باحوصلهای هست که برای حل کردن این مسئله تکراری، برخلاف کلیشههای همیشگی و اجبار یا اصرار به کودکش برای خوردن غذا، از خلاقیتش کمک میگیرد و با روشن کردن چراغِ تخیلِ کودکش، ذهنیت دیگری از غذای روی میز برایش میسازد. در پیِ این خلاقیت و تصویرسازی ذهنیست که نه تنها ذائقه دخترک تغییر میکند، بلکه از غذا خوردنش هم لذت میبرد و منتظر وعده دیگری میماند که مادرش قول داده برایش آماده کند.