دربارۀ کتاب آوای شب
کتاب حاضر، داستاني است که در آن مک کارتي و همسرش، لارا، مدتها از همسايهشان مراقبت کردهاند و براي او غذا بردهاند، لباسها و خانهاش را تميز کردهاند و با زبان تند و گزنده او کنار آمدهاند. اين زوج همه اين زحمتها را به جان خريدهاند، فقط به اميد اينکه او قبل از مرگش، خانه خود را به آنها بدهد چراکه مت و لارا ميدانند او هيچ خويشاوندي ندارد. اما مشخص ميشود که خانه قرار است به يکي از خويشاوندان پيرمرد، زني به نام ايزابل و دو فرزندش، کيتي و تيري برسد. ايزابل که بهتازگي همسرش را ازدستداده و با مشکلات مالي فراواني دستوپنجه نرم ميکند، به اين خانه ميآيد و زندگي جديدي را آغاز ميکند.