دربارۀ کتاب شیلان
«شيلان»، دختر جواني است که در شبي تاريک متوجه حضور ناشناسي در کنار خانهاش ميشود، آن ناشناس پسرعمهاش «هژيوم» است. هژيوم، کنار شيلان مينشيند و او را به جان «ئايوار» قسم ميدهد که اذيتش نکند. شيلان متعجب از قسمي که هژيوم ميخورد از او ميخواهد تا فلسفه اين قسم را برايش آشکار سازد. هژيوم ميگويد وقتي 15 ساله بوده خان دو پسر به نامهاي «دلدار» و «ئايوار» داشته که دلدار در نوجواني ميميرد و خان و همسرش «نازبانو» افسرده ميشوند. تمام مسئوليتها برعهده ئايوار گذاشته ميشود تا اينکه «ولي ديوانه» به نزد خان ميرود و به او ميگويد که ئايوار نيز در جواني کشته ميشود و ...