دربارۀ کتاب بازی دروغ
در رمان حاضر، در صبح يکي از روزهاي ماه ژوئن، زني در حال قدم زدن با سگ خود در روستايي ساحلي است. قبل از اينکه زن بتواند کاري کند، سگ به درون آب ميپرد تا چيزي را بيرون آورد که ابتدا به نظر ميرسد يکتکه چوب است. اما زماني که زن ميفهمد آن شيء، واقعاً چه چيزي بوده، کاملاً شوکه ميشود. صبح روز بعد، سه زن با نامهاي فاطيما، تئا و ايزابل، پيامي را دريافت ميکنند که اميد داشتند هيچوقت با آن روبهرو نشوند؛ پيامي از کيت، نفر چهارم در گروه دوستي قديمي و جدانشدني آنها.