دربارۀ کتاب کیمیاگران
کتاب حاضر، افسانه عجيب عشقي سوداگرانه در داستانی خواندني و جذاب است. در اين داستان روزي که احمد، عشق صديقه را در مقابل پول فروخت هرگز تصور نميکرد که تا اين درجه به وي علاقه دارد. مگر چه رازي در کار بود که آن زن ناشناس بهزور پول مجبورش کرد که دور صديقه را قلم بکشد. آيا حقيقتاً صديقه وارث هنگفتي است که ديگران ميخواهند صاحبش شوند. احمدآقا به خاطر آورد که صديقه يکي دوبار سربسته گفته بود که ميراث عظيمي از پدر به وي رسيده که اگر کمکش کنند و پس بگيرد صاحبمال و دولت بيقياسي خواهد شد. شايد کسي از بستگان آن زن، خواهان صديقه بود و دختر باوفا محض پيماني که با احمدآقا بسته بود روي خوشنشان نميداد، اين است که احمدآقا را بهزور پول از ميان برداشتند.