این رمان درخشان از نویسنده ی برنده ی جایزه ی نوبل، ژوزه ساراماگو، این سوال را مطرح می کند که چه اتفاقی خواهد افتاد اگر فرشته ی مرگ تصمیم بگیرد که دیگر، مرگی در کار نباشد؟ در اولین روز سال جدید، هیچ کس جانش را از دست نمی دهد و این موضوع، بهت و حیرت سیاست مداران، رهبران دینی، متصدیان کفن و دفن و دکترها را برمی انگیزد. از سوی دیگر، در میان توده ی اجتماع، ابتدا جشن و سروری به پا می شود و مردم در خیابان ها به رقص و پایکوبی می پردازند. آن ها به هدف بزرگ انسان ها در تمام اعصار، یعنی زندگی جاودانه دست یافته اند. سپس عواقب این اتفاق، روی واقعی خود را نشان می دهد: خانواده ها مجبور می شوند که از افراد بسیار سالخورده و دائما در حال احتضار مراقبت کنند، سیاست های بیمه ی عمر بی معنی شده و مراکز برگزارکننده ی مراسم تدفین، فقط تدارکات کفن و دفن حیوانات خانگی از قبیل سگ، گربه، همستر و طوطی را انجام می دهند. مرگ در خانه ی سردش به همراه داس خود نشسته و مشغول بررسی این آزمایش است: اگر دیگر هیچ کس نمیرد، چه می شود؟ اگر مرگ تبدیل به انسان شود و عشق را تجربه کند، چه اتفاقاتی خواهد افتاد؟