با این حال از تئاتر فاصله بسیاری دارد. کندی و سنگینی ریتم، حس غریبی که دکور صحنه ها را در برگرفته، این خویشتن داری مداوم، سنگینی سکوت ها و به ویژه این ساختار سیاه و سفید فوق العاده با چهره های متمایز در مرکز محدوده ای تاریک، ترکیب بندی در عمق که با نور کم جان روز که از پنجره ای باریک می تابد، روشن می شود. همه این ها شخصیت ها را بسیار به ما نزدیک می کند، گویی که در داخل خانه پدری بورگن ها هستیم، به مرکز درام کشیده می شویم تا در آن سهیم شویم. این دقیقا همان تفاوت میان هنر سینما و هنر صحنه است.