کتاب حاضر، داستانی است که در مرکز آن، شخصيتي روشنفکر و آرمانگرا به نام دوروتيا بروک قرار دارد که از بسياري جهات، همانند و يادآور خود نويسنده است. اما دقيقا همان ويژگيهايي که دوروتيا را از جامعه ماديگرا و متخاصم پيرامونش متمايز ميسازد، اين شخصيت را وارد ازدواجي کابوسوار با مردي ميکند که در ابتدا فکر ميکرد نيمه گمشده اوست. در داستاني موازي، دکتري جوان و همانقدر آرمانگرا به نام ترتيوس ليدگيت، عاشق دختري زيبا اما خودبين و سطحي به نام روزاموند وينسي ميشود و با ازدواج با او، خود را به ورطه نابودي ميکشاند.