داستان خانوادگی را خود نویسنده روایت میکند. او سالهاست که برادر کوچکتر خود را ندیده است. زیرا از بدو تولد و به دنبال مرگ مادر، برادر کوچکتر، تحت قیومیت خانوادهای نسبتا مرفه قرار میگیرد و این دو برادر از هم جدا میشوند. حال پس از سالها این دو برادر به هم رسیدهاند و سعی دارند علاوه بر یک دیگر، مشترکاتشان را ارزیابی و کندو کاو کنند که همانا این مشترکات مادر از دست رفته و تنها مادربزرگ رو به فناست. از خلال این کند و کاو، خواننده به اسرار و روحیات درونی هر یک نزدیک میشود. در نظر اول داستان خانوادگی، یک قصۀ عاطفی به نظر میرسد؛ اما در لایههای عمیق این داستان، مرزهای عاطفه در نوردیده شده و دنیایی روحانی و معناگرا، پدیدار میشود.