دختر شش سالهای به نام «تانیا» در سفری به مشهد مقدس، پدر و مادرش را در سانحه تصادف از دست میدهد؛ پس از آن تحت سرپرستی عمویش قرار میگیرد و در خانه او رشد میکند و در رشته پزشکی در دانشگاه پذیرفته میشود. در دانشگاه یکی از همکلاسیهایش به نام «آراد» دلباخته او میشود. با ورود آراد به زندگی تانیا، او تجربههای جدیدی را به دست میآورد و به آرزوهایش دست مییابد.