دربارۀ کتاب رویایی از دوردست
«آرمينا»، دختر کوچکي است که به واسطه شغل پدرش به شهرهاي مختلف مهاجرت ميکند. اين بار او و خانوادهاش به شهر مادربزرگش رفتهاند و در خانه او زندگي ميکنند. يک روز که آرمينا به انبار خانه براي بازي ميرود متوجه دري چوبي ميشود، به سوي در ميرود و پس از باز کردن وارد اتاقي پر از نور ميشود چشمهايش را ميبندد وقتي چشم باز ميکند خود را در يک بيابان ميبيند و ...