این رمان، داستان زندگی دختری به نام «دلربا» است. پدر دلربا به طرز مشکوکی در کلبهای دور از شهر به همراه یک زن غریبه در آتش میسوزد و به گفته پلیس به قتل میرسد. در آن کلبه «رهام» برادرزاده زن غریبه نیز حضور داشته است که در بیمارستان به سر میبرد و در کماست. دلربا در صدد است تا علت مرگ پدرش را کشف کند که با گذشت چند ماه از ماجرا متوجه میشود که مادرش «زری» قصد دارد با پدر رهام که همسرش را از دست داده، ازدواج کند و ... . گفتنی است این داستان معماهای شورانگیز عشق میان دو شخصیت متضاد را به تصویر میکشد.