«ارنت آلبرایت» در سال 1974 که از جنگ ویتنام به خانه بازمیگردد به طور آنی تصمیم میگیرد دست زن و دخترش را گرفته و به آلاسکا برود و زندگی تازهای را در طبیعت وحشی آنجا آغاز کند. در آلاسکا «کورا»، «لنی» 13 ساله و «ارنت» خود را در میان جامعهای از مردان و زنان قوی میبینند، اما با آمدن زمستان و وخیم شدن وضع روحی ارنت، لنی و مادرش کورا این حقیقت تلخ را درمییابند که جز خودشان کسی را ندارند و ... . این داستان مبین این نکته است که طبیعت وحشی به مراتب کمخطرتر از شخصیت پیچیده انسانهاست.