دربارۀ کتاب چشم گرگ
کتاب حاضر، داستاني است که در آن گرگي آلاسکايي يک چشمي در قفسي در باغ وحش، هر روز پسر بچه اي را ميبيند که ايستاده و به او زل ميزند. گرگ از نگاه خيره پسرک کلافه شده و منتظر است که بالاخره پسرک خسته شود و برود، اما پسربچه که اسمش آفريقا است، همچنان هر روز در جاي خود ميايستد و به گرگ نگاه مي کند. گرگ آلاسکايي در ماجرايي يک چشم خود را از دست داده و فقط مي تواند با يک چشم سالمش به پسرک نگاه کند . در لحظهاي از اين خيره شدن، پسرک نيز يک چشم خود را ميبندد تا مانند گرگ فقط يک چشم داشته باشد و در اين حال به دنياي ذهني گرگ وارد ميشود و حوادثي را که از سر گذرانده ميبيند. پسربچه، گرگ را ميبيند که در گلهاش در دل طبيعت وحشي زندگي ميکند.