علائم و عوارضی که این بیماری در آن زمان از خود بروز میداد، بیخطر به نظر میرسید و مردان (که این ویروس بیش از زنان آنها را مبتلا میساخت) نه تنها به آن عادت میکردند و پادتنهای لازم را برای مقابله با آن میساختند، بلکه حتّی از انرژی فوقالعادهای که ایجاد میکرد، بهرهبرداری هم میکردند. امّا این ویروس، از اقیانوس اطلس گذشت و در آن سوی اطلس، در میان فرقهای که اعضایش آن را از اروپا همراه خود به آنجا برده بودند، محیط مساعدی پیدا کرد که در آن پادتن وجود نداشت و به همین دلیل هم در آن سرزمین شیوع پیدا کرد و بیماری حاصل از آن، در آنجا شکلهای افراطی و حادی پیدا کرد. از زمانی که فرد به این ویروس مبتلا میشد گاهی مانند یک «انسان اقتصادی» زندگی میکرد و کار مراقبت از «زندگی اقتصادی» اش را هم به آنچه «بازار» مینامید واگذار میکرد تا آن را بهطور خود بخودی تنظیم کند، و گاهی هم مانند یک «شهروند» زندگی میکرد و برگههای رأیی را به صندوقها میریخت تا بهوسیلهٔ آن، کسانی را که مسئولیت تعیین قوانین بازی «زندگی سیاسی» او را به عهده داشتند، انتخاب کند
در حدود اواخر سدهٔ بیستم دوباره سر و کلهٔ این ویروس که از امریکا برگشته بود در اروپا پیدا شد. این بار ویروس که جهش هم کرده و قویتر از گذشته شده بود، توانست در این قاره تعداد زیادی از پادتنهایی را که اروپاییها در طول سه قرن گذشته برای مقابله با آن ساخته بودند از میان ببرد، و طوری همهگیر شود که اگر از برکت وجود نیرومندترین اهالی کشورهای کهنسال نبود، - که دور جدید این بیماری را هم از سر گذرانده و از آن جان به در بردند و سرانجام توانستند آن را ریشهکن سازند - ممکن بود این بیماری نوع انسان را از روی زمین براندازد. بحرانهای پایان قرن بیستم و آغاز قرن بیست و یکم که اکنون خوشبختانه بهطور قطعی پایان یافته و آنها را پشت سر گذاردهایم، همگی حول محور ابهامات و بنبستهایی به وجود میآمدند که همین شیزوفرنی آنها را به وجود آورده بود. خرد، - خرد واقعی نه امریکایی - سرانجام بر این ویروس غلبه کرد و آن را از میان برد. همهٔ خلقها از این بحرانها جان سالم به در بردند و زنده ماندند، اروپاییها، آسیاییها، افریقاییها، امریکاییها و حتی تگزاسیها که از آن زمان تا کنون بسیار تغییر کرده و به موجودات انسانی شبیه دیگران تبدیل شدهاند.