دربارۀ کتاب دنده لج
کتاب حاضر، داستاني پرکشش و تعليق از رويارويي يک پدر با فرزند جوان و سرکش خود که در اوج دروه بلوغ و جواني به دليل اختلاف سليقهفکري و فرهنگي از منزل فرار کرده و پدر را براي رفع اين اختلاف به فکر فرو برده است. پدر در کشاکش اين اختلاف فکر با پسر به پيشنهاد دوستي قديمي شروع به مرور خاطرات خود ميکند تا پرده از يک شباهت بردارد. شباهتي که بر اساس آن عنوان ميشود که پسر او کپيناخواناي اوست و او به تکاپوي کشف معناي اين عبارت ميافتد و به دنبال همين کار است که قدم به مرور خاطراتي تلخ از نوجواني خود ميگذارد و خاطراتي را مرور ميکند که به اصطلاح، سر او را به سنگي زده است که دوست ندارد براي فرزندش هم تکرار شود.