دربارۀ کتاب شاگرد مدرسه
«فاطمه»، دختر خردسال به اتفاق مادرش «زهرا»، پدرش «حسن» و برادرش «منصور» در خانهاي محقر زندگي ميکنند. زهرا به خاطر وضع بد مالي هميشه با حسن دعوا ميکند. در يکي از دعواها زهرا به حالت قهر خانه را ترک ميکند و حسن که لحظات بيکارياش را در قهوهخانه ميگذراند با راهنمايي قهوهچي وارد يک شغل جديد ميشود که ميتواند آينده آنها را زير و رو کند؛ اما اين شغل جديد پر از دردسر و ماجراهاي خطرناک است و حتي ميتواند باعث نابودي حسن شود... .