دربارۀ کتاب افسون چشمان شیما
اين داستان درباره پسري به نام «پويا» است که دلباخته دختري اشرافزاده به نام «شيما» ميشود؛ اين در حالي است که «بهرنگ» پسرعموي شيما نيز دلباخته اوست. بهرنگ با طرح نقشهاي باعث ميشود تا «شهاب» برادر شيما به قتل برسد و قاتل پويا معرفي شود. شيما با بهرنگ ازدواج ميکند و پويا به زندان ميافتد؛ او در زندان ادامه تحصيل ميدهد و شيما از بهرنگ صاحب دختري ميشود که نميتواند حرکت کند؛ سالها ميگذرد و بهرنگ و خانوادهاش دچار يک سانحه رانندگي ميشوند و... .