دربارۀ کتاب ازدواج ممنوعه
«نجمه»، دختر «سيفالله» در خانهاش در روستاي «کرمآباد» فرزندش «مازيار» را به دنيا ميآورد و او را بدون پدر بزرگ ميکند. مازيار که به سن نوجواني رسيده با تحريکات همسايهها سعي ميکند از گذشتهاش سر در بياورد. فشارهاي مازيار به پدربزرگ و مادرش باعث ميشود سيفالله سکته کرده و بميرد. نجمه پس از مرگ پدرش به مشهد مهاجرت کرده و با کار کردن در خانه ديگران روزگار ميگذراند؛ تا اينکه يک روز... .