بِرنیس حسابی بداخلاق شده. راستش امروز اصلاً روز برنیس نیست. او به جشن تولدی دعوت شده، اما اصلاً خوشحال نیست. چون موقع تقسیم کیک، به او تکهای میرسد که برخلاف بقیهی کیکها رویش روکش گل رُز ندارد. موقع تقسیم آبمیوه هم به همه آبآلبالوی خنک میرسد اما به او آب گریپفروت گرم و بدمزه. به خاطر همین وقتی نوبت پخش کردن بادکنکها میشود، نمیخواهد آنها را هم از دست بدهد. برنیس نخ همهی بادکنکها را میگیرد و میگوید: مال خودم است! بادکنکها خیلی زیادند و برنیس را با خودشان میبرند آسمان! راستی از آن بالا زندگی چهجوری است؟ آدمها؟ جشن تولدها؟ مشکلات چهطور؟ بداخلاقیها چی؟ اصلاً دنیا از آن بالا چه شکلی است؟