روز پنجشنبه دوم ماه رجب سال 725 به قصد حج و زیارت قبر پیغمبرص، که والاترین درود و سلام بر او باد، یکه و تنها از زادگاه خود طَنجه بیرون آمدم. نه رفیقی بود که با او دمساز باشم و نه کاروانی که با آن همراه گردم. میل شدید باطنی و اشتیاقی که برای زیارت آن مَشاهد متبرکه در اعماق جانم جایگزین بود مرا بدین سفر برانگیخت. دل بر هجران یاران نهادم و به سان مرغی که از آشیان خود جدا افتد از وطن دوری گزیدم. در آن هنگام پدر و مادر من در حال حیات بودند و دوری ما در یکدیگر سخت مؤثر بود. من بیست و دو سال داشتم. از مشاهدی که در بیرون شهر شیراز واقع شده قبر شیخ صالح معروف به سعدی ست که در زبان فارسی سرآمد شاعران زمان خود بوده و گاهی نیز در بین سخنان خویش شعر عربی سروده است. مقبرۀ سعدی زاویه ای دارد نیکو با باغی نمکین که او خود در زمان حیات خویش بنا کرده و محل آن نزدیک سرچشمۀ نهر معروف رکن آباد است و شیخ در آنجا حوضچه هایی از مرمر برآورده که برای شستن لباس می باشد. مردمان از شهر به زیارت شیخ آمده پس از خوردن غذا در سفره خانۀ شیخ و شستن لباس ها مراجعت می کنند و من خود نیز چنین کردم. رحمت خدا بر او باد.