دربارۀ کتاب خدا هرگز دیر نمی کند
اين رمان درباره زندگي دختري به نام «زري کياني» است. زري که مستقل زندگي ميکند با مزاحمتهاي مردي به نام «مراد» مواجه است که در همسايگياش زندگي ميکند و 30 سال از او بزرگتر است. مراد که همسر و فرزند دارد، اصرار به ازدواج پنهاني با زري دارد و زري تلاش ميکند به شيوههاي مختلف مراد را از خود دور کند. زري در شرکتي کار ميکند که رئيس شرکت «کامران» نيز به او علاقهمند است؛ اين علاقهمندي باعث ميشود تا رابطهاي صميمي ميان آنها شکل بگيرد، اما آشکار شدن حقيقتي از زندگي زري باعث ميشود تا او احساس شکست و سرخوردگي کند و... .