در کتاب حاضر، نگارنده کوشش کرده تا با بررسی آرای "کی یرکگور "و "هایدگر" و نیز بررسی پارهای از آثار اولیه "ژان پل سارتر"، شماری از پیش انگارههای مشترک در تمامی متون اگزیستانسیالیستی را آشکار سازد .نویسنده بر این باور است که "اگزیستانسیالیسم، از بسیاری جهات، بیشتر به نوعی حالت روحی یا "حال "شبیه است تا نظامی فلسفی، و بهرغم آن که حال اگزیستانسیالیستی و لحن خاص آن، به واقع نسبتی با نظریه اخلاق دارد، نمیتوان به خودی خود، هیچ گونه فلسفه اخلاق متمایز و منسجمی را پدید آورد ."در بخشی از کتاب آمده است" :تردیدی نیست که وجود فلسفه اگزیستانسیالیستی، هم بر متون فلسفه اخلاق تاثیری عمیق بر جا نهاده و آنها را ملموستر و واقعگرایانهتر ساخته است و هم بر خود اخلاقیات، چنان که در عمل به کار بسته میشود ."