دربارۀ کتاب مسخ
داستان کتاب حاضر، در مورد بازارياب جواني به نام گرگور سامسا است که يک روز صبح از خواب بيدار ميشود و متوجه ميشود که به يک مخلوق نفرتانگيز حشرهمانند تبديل شده است. دليل مسخ سامسا در طول داستان بازگو نميشود و خود کافکا نيز هيچگاه در مورد آن توضيحي نداد. لحن روشن و دقيق و رسمي نويسنده در اين کتاب تضادي حيرتانگيز با موضوع کابوسوار داستان دارد. داستان غمانگيز گرگور سامسا حاکي از بيگانگي با هنجارها است. گويي او خود ميخواهد که بين تابعيت محض از اجتماع و مسخ شدن، مسخ شدن را برگزيند. درنتيجه ميتوان گفت که مسخ شدن گرگور نوعي فرار از واقعيت حاکم است.