نثر روان و سرگرم کنندۀ سیدارتا موکرجی در کتاب «ژن: تاریخ خودمانی»، روشنگر سفر اکتشافیِ رمزگشایی "شاه کُد" دستورالعملهایی است که سازنده و تشریحکنندۀ ماهیت انسان، حاکم بر فرم، عملکرد، و سرنوشت او، و تعیین کنندۀ آیندۀ فرزندان ما است.
داستان ژن در سال1856 از باغچۀ یک صومعۀ دورافتاده وابسته به آگوستین مقدس در ایالات موراویا ـ واقع در جمهوری چک کنونی ـ آغاز میشود. در همین صومعه بود که "باغبان ـ راهب" تازه واردی بنام گریگور مِندل، که علاقۀ عجیبی به تولید و پرورش بوتههای نخودفرنگی داشت، بهطور اتفاقی با گزارۀ «واحد انتقال صفات موروثی» روبرو شد. این گزاره با نظریۀ تکاملِ چارلز داروین در اواخر قرن نوزدهم و همچنین تجربۀ خوفناک بهسازیِ نژادیِ کارگزاران آلمان نازی در دهۀ 1940 تلاقی پیدا میکند. ظهور پدیدۀ ژن، علم زیستشناسی را در دوران پس از جنگ جهانی دوم متحول میسازد، گفتمانهای مربوط به نژاد و هویت را تسخیر میکند، و پاسخهای جنجالی و حیرتانگیزی را برای پارهای از پرسشهای پیچیدهای که در عرصههای سیاسی و فرهنگی ما جاری بودند، ارائه میدهد. در طول دهههای بعد، دانش نوین ژنشناسی درک ما را از مفاهیم جنسیت، هویت جنسی، رجحان جنسی، کردار و خلق و خو، نیروی انتخاب، و اختیار و ارادۀ آزاد، به چالش کشیده، و به این ترتیب، پرسشهای حیاتی و جدیدی را که قلمروی حریم شخصی ما ارتباط پیدا میکنند، پیش میکشد. اما فراتر از همۀ اینها، داستان ژن، گسترش و جذابیت سحرآمیز خویش را مدیون نبوغ و ذهن کنجکاو و کاوشگر بازیگران استثنایی صحنههای تاریخ، فلسفه، و علوم، نظیر گریگور مندل، چارلز داروین، فرانسیس کریک، جیمز واتسون، و روزالید فرانکلین، در کنار هزاران دانشمند و پژوهشگر دیگری است که بیوقفه در مسیر «کُدِ همۀ کُدها» تلاش کرده و میکنند.