دربارۀ کتاب چشم های لیلا
این داستان درباره زندگی دختری به نام «نفس صدرایی» است که پس از جدایی از عشقش دچار افسردگی شده است. او به روایت آشناییاش با «سیامک» رئیس شرکتی که به واسطه ی «نیما» برادر بهترین دوستش «بنفشه» در آنجا استخدام شده بود، میپردازد. سپس داستان را درباره رفتارها و نگرانیهای نیما درباره خودش به پیش میبرد و درنهايت روایت دومش را که ازدواج با پسری به نام «آرتین» که به اصرار پدرش قرار است اتفاق بیفتد، تعریف میکند اما... .