این داستان درباره زندگی دختری به نام «پرستو» است. پرستو که قصد دارد در مراسم ازدواج یکی از نزدیکترین دوستانش به نام «نگین» شرکت کند به گلفروشی میرود تا یک سبد گل تهیه کنند. در آنجا مرد جوانی را میبیند که مشغول تهیه سبد گلی برای میهمانی است. آن مرد با نگاههای هرزآلود پرستو را عذاب میدهد. پرستو در یک موقعیت مناسب پول سبد گل آن مرد جوان را روی پیشخوان گذاشته و سبد را برداشته و از مغازه بیرون میزند، اما همان شب در مراسم عروسی دوستش نگین متوجه میشود که آن مرد جوان با نام «رامین» برادر داماد است و... .