ای براورده وصل شب مهتاب و پگاه!
ناز پرورده ی خورشید و نظر کرده ی ماه!
چون خدا ساختنت خواست به دلخواه،نخست گلت آمیخت به هفتاد گل مهر گیاه
مشتی الماس ز شب چید و به چشمت پاشید تا درخشان شود این گونه به چشم تو نگاه...
برقی از چشم تو آن گاه در آدم زد و سوخت و خرمن آدمیان را هم از آن طرفه گناه چون که مطلوب ترت دید و از او خوب ترت از سر زهره گرفت و به تو بخشید کلاه
آری این گونه تو را ساخت خدا و پس از آن روی زیبای تو بر حسن خود،آورد گواه تا شکیبم دهد و صبر به زندان زمین،از بهشت سوی من ، هدیه فرستاد آن گاه.