دربارۀ کتاب یک فنجان قهوه
«شقایق» دختری است که به شغل تورگردی مشغول است. یک روز دوستانش به مناسبت تولد شقایق جشنی را در کافیشاپ کلاسیک برگزار میکنند آن روز پسری به نام «فرهاد صابری» با شقایق هم کلام میشود و از او میخواهد تا نوشتههای او را به زبان فرانسه ترجمه کند. شقایق با توجه به موقعیت کاریاش از او میخواهد تا در یک فرصت مناسب با هم صحبت کنند، قرار آنها برای انجام کار کتاب باعث آشنایی بیشتر میان آنها میشود و... .