دربارۀ کتاب کشتی ارواح
یک شب که «خپل» داخل یکی از قایقهای کنار ساحل در حال استراحت بود حرفهای «تام» و «سام» که از اهالی محل بودند را میشنود. آنها درباره بازگشت کاپیتان از صید ماهی صحبت میکردند و اینکه اگر کاپیتان به بندرگاه برسد همه انبارها و عرشه پر از ماهی میشود؛ چون این بزرگترین صید کاپیتان بوده است. خپل که از شنیدن حرفهای آنها خیلی خوشحال شده بود، سریع از جایش بلند میشود و با عجله شروع به دویدن میکند.او در راه هر گربهای را که میبیند از او کمک میخواهد تا بتواند نقشهاش را برای دزدیدن ماهیهای کاپیتان عملی کند؛ تا اینکه... .