شیر در جنگل قدم میزد که به یک تابلوی نقاشی رسید. با خود گفت: «چه نقاشی عجیبی!» و با دقت به آن نگاه کرد. کمکم همه آمدند. شیر گفت: «نگاه کنید این نقاشی یک شیر را نشان میدهد.» خروس گفت: «کجاست؟ من که شیری در آن نمیبینم.»