مفهوم بیخویشتنی – یا به تعبیر دیگران، از خود بیگانگی – به صورتی که معمولاً با آن روبرو میشویم عنوانی است کلی برای بسیاری از دردهای فردی و اجتماعی انسان، اگر نگوییم برای همهٔ این دردها، و به دلیل همین کلیت مفهومی است بسیار مبهم. اگر مشکل انسان به طور کلی از خود بیگانگی او باشد، حل این مشکل در گرو رفع از خود بیگانگی است؛ اما این که از خود بیگانگی چیست و چرا پیش آمده و چه کارهایی در زندگی عملی انسان به رفع آن منجر میشود، مستلزم شکافتن این مفهوم و تعبیر آن بر حسب مفاهیم عملی است. این کاری است که من کوشیدهام در این کتاب عبوس صورت دهم، و نتیجهٔ کوشش، به گمان خودم، تعبیر منجزتری است از مفهوم از خود بیگانگی، زیر عنوان «بیخویشتنی».