روشنفکر کیست؟ این پرسشی است که نه فقط جامعه در حال گذار ایرانی که فضای فکری غرب را از قرن هفدهم به این سو به خود مشغول کرده است. اما فضای فکری ایرانی که پس از مشروطه هر گز نتوانسته تفکر را از چنگال خیابان و کنش سیاسی انضمامی به درآورد، از روشنفکر یک کنش گر سیاسی ساخته است. تا بدان جا که در اصطلاح مردم روشنفکر بودن، هم سنگ مخالف بودن و معترض بودن است. روشنفکری در فضای فکری ایران حتی اگر خود نخواهد هم، در پرتو رسوخ فهمی میانه از سیاست به زندگی هرروزه، به دامان کنش سیاسی می غلتند. شاید همین هم باعث مساله مند شدن امر روشنفکری نسبت به پژوهشگران جدی دانشگاهی شده است. فضای عمومی ایران و خاصه طبقه متوسط در مقام مخاطب اصلی آثار این روشنفکران، عموما با کنار زدن کارهای جدی پژوهشی، آغوش خود را به روی نویسندگانی گشوده که کوشیده اند انضمامیت را به مفاهیم پیچیده دانشگاهی ترجیح دهند. مجموعه "بازخوانی انتقادی مدرنیسم در ایران" در جلد دوم خود به سراغ روشن فکران نسل سوم ایرانی رفته است. تمام نویسندگانی که مقالاتی از آن ها در این جلد آمده مربوط به دهه چهل و اوایل دهه پنجاه شمسی هستند. یعنی دورانی که محل تضارب دست کم سه گروه عمده از اندیشمندان بود؛ در سویی سنت گرایانی چون سیدحسین نصر قرار داشتند، در سوی دیگر امثال هانری کوربن و اصحاب فردید که با تاسی از عرفان و پدیدارشناسی هایدگری سعی در پی بازخوانی سنت و بازگشت به آغا زهای بودند و در سمت سوم روشنفکرانی چون احسان نراقی، نادر نادرپور و جلال ستاری و دیگران حضور داشتند که می کوشیدند تا مبانی معرفتی جدیدی در برابر برساخت های فرهنگی سنتی ایران معرفی کنند.