"به وضوح به یاد می آورم روزی را که پدرم با یک جعبه مدادرنگی به خانه آمد، و در حالی که لبخند می زند، به من گفت: بیا این مال توست. من پنج ساله بودم. در حالی که چشمانم از هیجان برق می زد، قلبم به شدت می تپید و دستانم می لرزید، با بی صبری جعبه را باز کردم. آن لحظه نقطه عطفی شد؛ تشویق پدرم بود که باعث شد من امروز به این جا برسم. عشق من به نقاشی در دوران دبیرستان قوی تر شد و تصمیم گرفتم این اشتیاق را در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران دنبال کنم. وقتی در سپتامبر سال 1963/مهر 1342 به اولین کلاس خود در آتیله نقاشی استادحمیدی قدم گذاشتم، می دانستم که به آن جا تعلق دارم".