تامی بعضی وقت ها که ناراحت می شود دست به سینه می ایستد پاهایش را به زمین می کوبد و اخم می کند. بد عنق می شود و بهانه می گیرد. به حرف پدر و مادرش گوش نمی کند و کلافه است ولی بالاخره تامی کم کم یاد می گیرد آرام باشد کمی فکر کند یک نفس عمیق بکشد یا در مورد ناراحتی اش با کسی حرف بزند و تا ده بشمارد تا حالش بهتر شود.