دربارۀ کتاب آدرین و سنگ جادو
«آدرین»، پسر ساده و خوشقلبی بود و به راحتی حرف همه را باور میکرد دوستانش همیشه او را سر کار میگذاشتند و کلی میخندیدند. یک روز که دوستان آدرین همگی جمع شده بودند تا با هم بازی کنند، یکی از آنها نقشهای کشید تا با سر کار گذاشتن آدرین بتوانند روز شادی را بگذرانند. آنها به نزد آدرین رفتند و به او گفتند که جادوگر سنگ سیاه جادوییاش را کنار رودخانه گم کرده است و هر کس که آن را پیدا کند میتواند به راحتی نامرئی شود. آدرین که حرف دوستانش را باور کرده بود به سمت رودخانه میدود تا سنگ جادویی را پیدا کند و... .