دربارۀ کتاب کمک، قورباغه ی کوچک
قورباغه کوچولو مثل هر روز مشغول بازی در برکه بود و با خوشحالی از روی این نیلوفر به روی آن نیلوفر میپرید، مادر قورباغه کوچولو از اینکه میدید پسرش به خوبی میتواند از روی نیلوفرها بپرد، خیلی خوشحال بود و از دیدن آن لذت میبرد. قورباغه کوچولو در حال بازی بپربپر از روی نیلوفرها بود که ناگهان صدایی شنید: کمککمک میشه لطفا به من کمک کنید که به ساحل برسم. وقتی قورباغه برگشت تا ببیند که صدا از کجا میآید، یک هزارپا را وسط برکه دید. هزارپا از قورباغه میخواست تا به او کمک کند که بتواند به ساحل برسد. قورباغه دلش میخواست به بازی کردن ادامه دهد و از طرفی هم دوست داشت که به هزارپا کمک کند، اما چگونه میتوانست هزارپا را به ساحل برساند؟