هرچه با سرگذشت هنرمندان بزرگ آشناتر میشویم شگفت زده تر می شویم که چه رنج و اندوه بی کرانی بر زندگی شان سایه افکنده است. آن ها نه تنها در بوتۀ آزمونها و دشواریهای زندگی روزمره گداخته میشوند ــ که بر آن ها به دلیل حساسیت بیشترشان بی رحمانه تر اثر می کند ــ بلکه محیط پیرامون شان نیز به برهوتی میماند، زیرا این گونه هنرمندان بیست، سی، پنجاه و گاه حتی صد سال از معاصران خود جلوترند؛ وانگهی، هنرمندانِ بزرگ بیشتر محکوم اند به تلاشهای رنج بار و یا یأس آلود، آن هم نه برای تسخیر جهان، که برای زیستن. جان های خسته به ندرت میتوانند چنین پیکار بی وقفه ای را ادامه دهند، و برترین نوابغ شاید چیزی جز بیماری و بی نوایی و حتی مرگِ زودهنگام نصیب شان نشود. اما بوده اند کسانی مانند موتسارت و شومان و وِبِر که به رغم همۀ تلخی ها سعادتمند بودند زیرا می توانستند سلامت روح و شور آفرینش را تا پایان حفظ کنند ــ با آن که کالبدشان از شدت خستگی و حرمان می فرسود، شعلهای در وجودشان زبانه می کشید که شراره هایش تا ژرفای تاریکی شب شان نفوذ میکرد.