لوئیزا دختری است که بعد از فراز و نشیب هایی که در دو جلد قبل شاهد آن بودیم، شحصیتش به مرور عوض می شود، چارچوب هایی که همیشه در آن اسیر بوده و فکر می کرده زندگی فقط همان است را، می شکند و برای شروع زندگی جدید خود به شهر نیویورک میاید. او کار خود را در منزل «لئونارد گوپنیک» و همسر جوانش «اگنس» شروع میکند. خانوادهای ثروتمند که دنیای او را بیش از پیش تغییر میدهند؛ اما اوج داستان حقایق عجیبی است که لوئیزا در زیر پوست شهری پر از تناقض، فرسنگ ها دور از خانهاش می بیند. در این حین با مرد جوانی آشنا میشود و خاطرات گذشته برای او تداعی میشود در حالی که او به شدت مراقب رابطهی از راه دورش میباشد زندگی باز هم برایش، مثل زندگی هرکس دیگر، یک بغل شگفتانه هدیه دارد.