دربارۀ کتاب سپید دندان
کتاب حاضر، داستاني است که در آن باک وقتي توله است، توسط يک بومي سرخپوست گرفتار ميشود و در ازاي غذا و سرپناهي به خدمت او درميآيد. هنوز سپيددندان کاملاً اهلي نشده است، زيرا خوي گرگي وي دائماً توسط همنوعان رقيبش به مبارزه خوانده ميشود. يکبار به هنگام قحطي از دست صاحبش ميگريزد. اما دوباره برميگردد و آخرسر، در ازاي يک بطري نوشيدني، به بيوتي اسميت، که مرد بيپروايي است، فروخته ميشود. او مردي است که سگها را به جان هم مياندازد و از اين راه کسب درآمد ميکند. در حين درگيري شديد با يک «بولداگ» قويهيکل، مهندسي به نام ويدون اسکات، در لحظههاي آخر، به داد سپيد دندان ميرسد، و حيوان از آن به بعد در خدمت اوست و براي وي در حکم يک «شريک» بسيار دوستداشتني است.