در کتاب حاضر، لیزا مک کالن نمیتواند از گذشته خود رها شود. اما سواحل بکر و مردم خون گرم خلیج نقرهای، امنیت و آزادی دلخواهش را به او میبخشند؛ حداقل برای دخترش، هانا، که اینطور است. شرایط به همین شکل پیش میرود تا اینکه مایک دورمر به هتل عمه لیزا میآید. مایک فقط برای یک قرارداد تجاری دیگر به آنجا آمده اما خیلی زود متوجه میشود که نمیداند راجع به ساکنین عجیبوغریب هتل خلیج نقرهای چه فکری بکند، مخصوصاً درباره لیزا مک کالنِ اسرارآمیز. با پیشروی ماجرا، دنیاهای مایک و لیزا در این داستان فوقالعاده جذاب و بهیادماندنی از جوجو مویز بر سر راه هم قرار میگیرند و مسیر زندگی این دو شخصیت را بهکلی تغییر میدهند.