دربارۀ کتاب سایه روشن های زندگی
کتاب حاضر، سرگذشت نوجواني است که در روستايي اطراف شهر سبزوار با پدر و مادر و دو تا خواهر کوچکتر از خودش زندگي ميکند. تا کلاس ششم ابتدائي درسخوانده و در سيزدهسالگي پدرش فوت ميکند. عليرغم اينکه به تحصيل علاقه زيادي داشته مجبور ميشود ترک تحصيل کند و نانآور خانه خودش بشود. بهتوسط کدخداي روستا در شهر سبزوار بکار دوچرخهسازي مشغول ميشود. صاحب دوچرخهسازي که از دوستان کدخداست چون فرزندي ندارند اين نوجوان را به فرزندخواندگي قبول ميکنند. بعد از گذشت هفت سال در اثر سانحهاي، خودش و همسرش از بين ميروند. قبل از اين حادثه تمامي مايملک خودش را از منقول و غيرمنقول در دفترخانه بنام اين جوان ميکنند. اما در اثر آزار و اذيت بستگان اين مرحوم و بيشتر به خاطر ادامه تحصيل دو تا خواهرش که آنها هم به ادامه تحصيل علاقه زيادي دارند، تصميم ميگيرند با فروش اين اموال به ارث رسيده و خانه پدري خودش در روستا راهي تهران شوند و بهطور جد قصد دارد راحتي مادر و دو تا خواهرش را فراهم کند.