دربارۀ کتاب نقشه ی روزگار
خانم «پرگرین»، زنی میانسال همراه با بچههای عجیبوغریب، شبی به خانه «جیکوب» ۱۶ ساله آمده بودند تا او را از دست خانوادهاش نجات دهند، آنها با نشستن روی ماشین پدر جیکوب باعث شدند تا او به ناگهان ترمز محکمی بزند و جیکوب خود را در شهر ولز بیابد. در دنیای عجیبوغریب پرگرین هر چیزی ممکن بود، جیکوب احساس میکرد که روحش به دو نیم تقسیم شده است و امیدوار بود تا با ترک سرزمین «آلما لهفه»، پرگرین رئیس انجمن «زمانسازها» بتواند نیمه عادی و نیمه عجیب و غریبش را به یکدیگر متصل کند، اما به نظر میآید که این امر غیرممکن باشد و... .