«توبی» و دوستانش موجوداتی هستند که در تنه یک درخت زندگی میکنند. توبی با یک و نیم میلیمتر قد، نوجوانی از مردمان بلوط بزرگ است. پدرش، دانشمند برجستهای است که حاضر نمیشود راز اختراع ارزشمند خود را فاش کند، چراکه میداند عدهای از آن برای ویرانی درخت استفاده میکنند. توبی در چنین شرایطی بنابر اتفاقی پاهایش خونآلود میشود و از دست همنوعانش فرار میکند، اما توبی چرا باید بگریزد؟