دربارۀ کتاب آرزوی شب تاب
کرم شبتاب با خوشحالی به کفشدوزک نگاه کرد و گفت، بالاخره به بالای آبشار رسیدیم، چقدر این آبشار بلند است. بلندترین جای زمین است. کفشدوزک نفسنفسزنان لبخندی زد و گفت، تو شجاعترین شبتاب این دره هستی، من هم شجاعترین کفشدوزک دره «کشیت» هستم. شبتاب همین طور که به کفشدوزک گوش میداد، اطراف را هم نگاه میکرد ناگهان چیزی دید، برگشت و به کفشدوزک گفت، نگاه کن دوست من، آنجا را ببین چقدر بلند است، آنجا کجاست؟ و... .