دربارۀ کتاب زندگی با چشم های بسته آسان است
«کندی» گم شده بود و مرد جوان امیدوار بود که شاید او را در جایی در ساختمانهای شهر دوران جوانیاش پیدا کند. برای همین مرد جوان زن و دخترش را رها کرده و از سمت شمال میرانداز شش ایالت میگذرد و به خانه ویرانه ی سبک ویکتوریایی روی تپه میرسد. جایی که «شریل» در آنجا ميهمانی راه انداخته بود و آن ميهمانی، مرد جوان را به پانزده سال قبل و به آن بلوکهای سهتایی در انباری در کانال استریت برده بود و... .