«... اشک هایش سرازیر شد. چرا بچه هایش از او نخواسته بودند با آن ها به مسافرت برود؟ اشک هایش همین طور می ریختند. دو قطره از اشک هایش چکید روی عکس جوانی اش، درست جای چشم هایش. چشم های جوانی اش تار شد. ...»